RSS Home

۱۳۸۹ تیر ۲۵, جمعه

باز خوانش: حرف راستو از بچه بشنو!

گروهی از متخصصین در یك تحقیق سوالی را از گروهی كودك خردسال پرسیده بودند. پاسخ هایی كه بچه ها دادند عمیق تر و متفكرانه تر از تصورات بود. سوال این بود : معنی عشق چیست؟

مارك - 6 ساله : وقتی كسی شما رو دوست داره، اسم شما رو متفاوت از بقیه می گه؛ وقتی اون شما رو صدا می كنه احساس می كنی كه اسمت از جای مطمئنی به زبون آورده شده!
دنی - 7 ساله : عشق اون چیزیه كه لبخند رو وقتی كه خسته ای به لبت میاره!
امیلی - 8 ساله : عشق همون باز كردن كادوهای كریسمسه به شرطی كه یه لحظه دست نگه داری و فقط با دقت گوش كنی!!
نوئل - 7 ساله : عشق مثل یه پیرزن كوچولو و یه پیرمرد كوچولو می مونه كه هنوز با هم دوست هستن حتی بعد از اینكه همدیگر رو خیلی خوب می شناسن!
لورن - 4 ساله : وقتی شما كسی رو دوست دارید موقع حركت از مژه هاتون ستاره های كوچولویی خارج می شن!!
بیلی - 4 ساله : مادر بزرگ من از وقتی آرتروز گرفته نمی تونه خم بشه و ناخن هاش رو لاك بزنه، پدربزرگم همیشه این كار رو براش می كنه حتی حالا كه دستهاش آرتروز گرفته؛ این عشقه!
ربكا - 8 ساله : عشق موقعیه كه دختره عطر می زنه و پسره هم ادكلون، و دو تایی می رن بیرون تا همدیگر رو بو كنن!
كارل - 5 ساله : عشق وقتیه كه شما برای غذا خوردن می رین بیرون و بیشتر سیب زمینی سرخ شده ی خودتون رو می دید به دوستتون بدون اینكه از اون انتظار داشته باشید كه كمی از غذای خودشو بده به شما!
كریستی - 6 ساله : عشق یعنی وقتی كه مامان من برای بابام قهوه درست می كنه و قبل از اینكه بدش به بابا امتحانش می كنه تا مطمئن بشه كه طعمش خوبه!
تری - 4 ساله : عشق وقتیه كه شما همش همدیگه رو می بوسید بعد وقتی از بوسیدن خسته شدید هنوز دوست دارید با هم باشید پس بیشتر با هم حرف می زنید! مامان و بابای من دقیقا اینجورین.
نیكا - 7 ساله : عشق اون موقعس كه تو به پسره می گی از تی شرتش خوشت اومده ، بعد اون هر روز می پوشتش!
كلر - 6 ساله : عشق اون موقعی هست كه مامان بهترین تیكه مرغ رو میده به بابا!
الین - 5 ساله : عشق زمانیه كه مامان، بابا رو خندان می بینه و بهش میگه كه هنوز هم از رابرت ردفورد خوش تیپ تره!
كریس - 7 ساله : عشق وقتیه كه سگت می پره بقلت و صورتت رو لیس می زنه حتی اگر تمام روز تو خونه تنهاش گذاشته باشی!
كارل - 7 ساله : دوست داشتن اون وقتی هست كه مامان صدای بابا رو موقع دستشویی می شنوه ولی به نظرش چندش آور نمیآد!
تامی - 6 ساله : موقع تكنوازی پیانو ، من تنهایی روی سن بودم و خیلی هم ترسیده بودم. به تمام مردمی كه منو نگاه می كردن نگاه كردم و بابام رو دیدم كه وول می خوره و لبخند می زد اون تنها كسی بود كه این كار رو می كرد. من دیگه نترسیدم!
کیدی 8 - ساله : مامانم منو بیشتر از هر كس دیگه ای دوست داره چون هیچ كس دیگه ای شبها منو نمی بوسه تا خوابم ببره!
بابی - 7 ساله : اگه می خواهی دوست داشتن رو بهتر یاد بگیری ، باید از دوستی كه بیشتر از همه ازش متنفری شروع كنی.

0 نظرات: