RSS Home

۱۳۸۸ اسفند ۱۰, دوشنبه

گزیده اشعار(3)

وادی ها را درنوردیدم
جز آب شور نچشیدم
اما او را ندیدم
حتی خویش را نیز ندیدم
دیگر طعم هیچ آینه ای را نچشیدم
تنها گاهی سایه ام را دیدم
گاه نیز گون را شنیدم
که می گفت از شب بو ها و کاج هایی که هیچ گاه ندیدم
که راهی را نشان می دادند که باید به آن می رسیدم.
دم به دم دویدم و نرسیدم،
گاه نیز دم زدم از دم های بی بازدمم تا شاید دمی بخشدم اما حتی دمی نبخشاییدم
این چنین دم های بی بازدم، بهتر که پایان پذیرند.
آه که چرا این نیست آخرین دم، ای همدم؟

0 نظرات: