چقد بدبختم؟ همون قد که خوشبختم، بهتر بگم همون قد که خوشبخت بودم. عمق بدبختی هر کسی به اندازه ی خوشبختی ای که تجربه کرده. بدبختی فقدان اون چیزی نیست که هیچ وقت نداشتی، بدبختی فقدان چیزیه که روزی باهاش احساس خوشبختی کردی. با این حال آیا میتوان گفت که وزن خوشبختی و بدبختی در طول زندگی انسان برابرند؟ خیر، چیزی که خوشبختت کرده حتی یه روز رو مادامی که نداشته باشی احساس بدبختی میکنی و نداشتن بس محتمل تر از داشتنه. داشته ها محدودن ولی نداشته ها بی پایان، هر چیو به دست میاری 10 تا رو از دست میدی.
۱۳۹۲ مهر ۱۲, جمعه
۱۳۹۲ مهر ۵, جمعه
یکی از بدعتهای ناپسندی که توو این مملکت گذاشته شد این بود که از "روییدن خار سر دیوار" نتایج اخلاقی-فلسفی گرفتن.
۱۳۹۲ مهر ۳, چهارشنبه
ساده و صریح بگویم: "تواضع مال خر است" اما چرا؟ بزرگی چنین استدلال کرده که اگر ما ناتوانی یا نقصانی داریم اقرار به آن، اقرار به ضعف است و نمیتوان اسم آن را تواضع گذاشت. از آن سو اگر ما برتری یا توانی داریم و منکر آن میشویم مرتکب عملی دروغآمیز شدهایم فلذا نمیتوان با تواضع نامیدن، این رفتارها را پسندیده تلقی کرد.
۱۳۹۲ مهر ۱, دوشنبه
در نخستین روزهای فصل بهار، برگ ها در هجوم پاییزند
زردها روی شاخه میمانند، سبزها روی خاک میریزند
تا آن جا که مُد در حوزه ی مدل مو و لباس و امثالهم باشد بر آن اشکالی نمیبینم اما امان از روزی که پای مد به حوزه ی اندیشه باز شود. اگر هدف از مد را خودنمایی بدانیم امروز شاهد همین خودنماییها در عرصههای گوناگون اجتماعی، سیاسی، ادبی، هنری، فلسفی و امثالهم هستیم که منجر به رواج گستردهی سطحی نگری گشته است. امروز شاهدیم هر کس سخن از حقوق بشر، حقوق زنان، آزادی بیان و امثالهم میراند بدون این که هیچ درکی از مبانی فلسفی و تاریخی آن داشته باشد.
هیچ چیز به اندازه ی سطحی نگری به یک مفهوم ضربه نمیزند، همان اندازه سطحی نگری برای یک اندیشه خطرناک است که طالبان و القاعده برای دین.
بگذارید مثالی از این کژرویهای به ظاهر روشنفکرانه بیاورم: بارها هنگامی که درگیر بحثی بودم شخص ثالثی از راه رسیده و با دستی بر چانه فرموده که "به عقاید یکدیگر احترام بگذارید" یعنی بحث نکنید! چه میتوان گفت به شخصی که برداشتش از لیبرالیسم نفی بحث و گفت و گو بوده است!
پیامد دیگر عقاید سطحی، عدم تحمل هزینه ای برای آن عقیده است. بارها و بارها علی الخصوص طی چند سال گذشته افرادی را دیدهایم که سخنان دور و درازی درباره ی یک عقیده پرداخته اند اما همین که با کوچکترین ریسکی روبرو شدهاند پا پس کشیده اند.
کلام آخر این که عقاید سطحی در عرصه ی اندیشه همان اجناس تقلبی اند، نه بخرید و نه بفروشید.
زردها روی شاخه میمانند، سبزها روی خاک میریزند
تا آن جا که مُد در حوزه ی مدل مو و لباس و امثالهم باشد بر آن اشکالی نمیبینم اما امان از روزی که پای مد به حوزه ی اندیشه باز شود. اگر هدف از مد را خودنمایی بدانیم امروز شاهد همین خودنماییها در عرصههای گوناگون اجتماعی، سیاسی، ادبی، هنری، فلسفی و امثالهم هستیم که منجر به رواج گستردهی سطحی نگری گشته است. امروز شاهدیم هر کس سخن از حقوق بشر، حقوق زنان، آزادی بیان و امثالهم میراند بدون این که هیچ درکی از مبانی فلسفی و تاریخی آن داشته باشد.
هیچ چیز به اندازه ی سطحی نگری به یک مفهوم ضربه نمیزند، همان اندازه سطحی نگری برای یک اندیشه خطرناک است که طالبان و القاعده برای دین.
بگذارید مثالی از این کژرویهای به ظاهر روشنفکرانه بیاورم: بارها هنگامی که درگیر بحثی بودم شخص ثالثی از راه رسیده و با دستی بر چانه فرموده که "به عقاید یکدیگر احترام بگذارید" یعنی بحث نکنید! چه میتوان گفت به شخصی که برداشتش از لیبرالیسم نفی بحث و گفت و گو بوده است!
پیامد دیگر عقاید سطحی، عدم تحمل هزینه ای برای آن عقیده است. بارها و بارها علی الخصوص طی چند سال گذشته افرادی را دیدهایم که سخنان دور و درازی درباره ی یک عقیده پرداخته اند اما همین که با کوچکترین ریسکی روبرو شدهاند پا پس کشیده اند.
کلام آخر این که عقاید سطحی در عرصه ی اندیشه همان اجناس تقلبی اند، نه بخرید و نه بفروشید.
۱۳۹۲ شهریور ۳۱, یکشنبه
پرده ی پندار میباید درید
توبه ی زهاد میباید شکست
میگویند حافظ قرآن را به 14 روایت میخوانده پس ورا چه شده است که دیوانش لب به لب از می خواری و معشوقه بازی ست؟ هر کسی از ظن خود تعبیری دارد اما میخواهم تعبیری را از منظر جامعهشناسی تاریخی بازگو کنم که در نظرم راستتر مینماید: روزگار حافظ عصر ریا بود و تزویر و بر این مدعا هم شاهد بسیار از بیتهای خود اوست. آن دوران بیشباهت به دهه ی پس از انقلاب نیست، جامعه ی اسلامی تثبیت گشته بود و صداهای مخالف خوابیده بود (حال آن که آن چه در گذشته سده ها به طول میانجامید امروز طی دههای پرداخته میشود و در آینده نیز دگرگونیها با شتاب بیشتری رخ خواهد داد.). مقتضای آن دوران چه به جبر حکومت و چه به طمع مال و مکنت آن بود که خود را هر چه مسلمانتر بنمایی و اصل هم نه مسلمانی که همین نمایش بود؛ آن روز که ریشها بلند شد و ریشهها کوتاه، آن روز که زبان عربی شد و دلها عنبی، حافظ فریاد برآورد که زبان عنبی کنید و دلها عربی...
توبه ی زهاد میباید شکست
میگویند حافظ قرآن را به 14 روایت میخوانده پس ورا چه شده است که دیوانش لب به لب از می خواری و معشوقه بازی ست؟ هر کسی از ظن خود تعبیری دارد اما میخواهم تعبیری را از منظر جامعهشناسی تاریخی بازگو کنم که در نظرم راستتر مینماید: روزگار حافظ عصر ریا بود و تزویر و بر این مدعا هم شاهد بسیار از بیتهای خود اوست. آن دوران بیشباهت به دهه ی پس از انقلاب نیست، جامعه ی اسلامی تثبیت گشته بود و صداهای مخالف خوابیده بود (حال آن که آن چه در گذشته سده ها به طول میانجامید امروز طی دههای پرداخته میشود و در آینده نیز دگرگونیها با شتاب بیشتری رخ خواهد داد.). مقتضای آن دوران چه به جبر حکومت و چه به طمع مال و مکنت آن بود که خود را هر چه مسلمانتر بنمایی و اصل هم نه مسلمانی که همین نمایش بود؛ آن روز که ریشها بلند شد و ریشهها کوتاه، آن روز که زبان عربی شد و دلها عنبی، حافظ فریاد برآورد که زبان عنبی کنید و دلها عربی...
۱۳۹۲ شهریور ۳۰, شنبه
می خواره و سرگشته و رندیم و نظرباز
آن کس که چو ما نیست در این شهر کدام است
روزی نیچه به شکوه گفته بود "این که امروزه همه می توانند بخوانند و بنویسند نه خواندن و نوشتن که اندیشه را بر باد خواهد داد"؛ سخنی غریب بود برای من که همیشه از مزایای خواندن و نوشتن شنیده بودم.
امروز دریافتم که شکوه ی نیچه از آن بوده است که در اعصار گذشته صاحب اندیشه خود به ابراز آن می پرداخته و اهل خرد گرد وی را میگرفتند حال آن که در این روزگار هر کس سخن اندیشمندی را خوانده خود را صاحب اندیشه جا زده و پس از جلب نظر دیگران به این شبه اندیشمندان، جملگی در رکاب وی به ناکجاآباد سرازیر گشته و شکلگیری بنیانهایی ناپخته را به دنبال داشته است.
به زبان امروزیتر سخن نیچه را میتوان این گونه تعبیر کرد که به قول دوستی "به لطف کپی پیست همه فیلسوف و طناز شده اند". میگوییم حال که همه روشنفکر و ادیب گشته اند، بگذار ما بی ادب باشیم، بگذار ما بی هنر باشیم، بگذار ما عقب افتاده باشیم...
آن کس که چو ما نیست در این شهر کدام است
روزی نیچه به شکوه گفته بود "این که امروزه همه می توانند بخوانند و بنویسند نه خواندن و نوشتن که اندیشه را بر باد خواهد داد"؛ سخنی غریب بود برای من که همیشه از مزایای خواندن و نوشتن شنیده بودم.
امروز دریافتم که شکوه ی نیچه از آن بوده است که در اعصار گذشته صاحب اندیشه خود به ابراز آن می پرداخته و اهل خرد گرد وی را میگرفتند حال آن که در این روزگار هر کس سخن اندیشمندی را خوانده خود را صاحب اندیشه جا زده و پس از جلب نظر دیگران به این شبه اندیشمندان، جملگی در رکاب وی به ناکجاآباد سرازیر گشته و شکلگیری بنیانهایی ناپخته را به دنبال داشته است.
به زبان امروزیتر سخن نیچه را میتوان این گونه تعبیر کرد که به قول دوستی "به لطف کپی پیست همه فیلسوف و طناز شده اند". میگوییم حال که همه روشنفکر و ادیب گشته اند، بگذار ما بی ادب باشیم، بگذار ما بی هنر باشیم، بگذار ما عقب افتاده باشیم...
۱۳۹۲ شهریور ۱۳, چهارشنبه
۱۳۸۹ بهمن ۲۴, یکشنبه
عاشقانه ترین ولنتاین تاریخ
این بار به عشق وطن
به عشق آزادی
به عشق آزادی
* گواهی میدهم که تنها معبودم تنها حق است.
پ.ن: اگر جان ها به خطر می افتند و خون ها ریخته می شود تنها تاوان جهل، این بزرگترین دشمن بشریت، است.
اشتراک در:
پستها (Atom)