بازم حالم گرفته بود. ساعت از 11 گذشته بود که زدم بیرون، این جور وقتا یا میرم طرف جادّه یا راه آهن. از تابستون دوچرخه سواری نکرده بودم و حالا این شب زمستونی...
سیّ جاده رو گرفتم. تنبل شده بودم پس خسته. یه کاپوچینو سفارش دادم که گرماش فراتر از حفره ی دهانو فتح نکرد. باد سردی که می وزید رومو به طرف یه مدرسه ی نمونه دولتی دخترونه برگردوند که از قضا شبانه روزی بود...
یاد جلال آل احمد افتادم؛ "سنگی بر گوری"و همین اواخر خونده بودم، تعریف می کرد که توو برلین سردش بوده و از لحاف و پوستین هم خوشش نمیومده، پس رسماً دختر بلند می کرده. صراحتاً! حالا من که مجرّد...
خوابگاهشون هم توو محوطه ی مدرسه بود. روندم تا کنار دیوارش. دیوارا کوتاه بود اما "سنگ را بسته بودند و سگ را گشوده"؛ دستای کبودم نتونستن منو تا بالای دیوار برسونن...
رسیدم خونه، بنفش شده بودم!
سیّ جاده رو گرفتم. تنبل شده بودم پس خسته. یه کاپوچینو سفارش دادم که گرماش فراتر از حفره ی دهانو فتح نکرد. باد سردی که می وزید رومو به طرف یه مدرسه ی نمونه دولتی دخترونه برگردوند که از قضا شبانه روزی بود...
یاد جلال آل احمد افتادم؛ "سنگی بر گوری"و همین اواخر خونده بودم، تعریف می کرد که توو برلین سردش بوده و از لحاف و پوستین هم خوشش نمیومده، پس رسماً دختر بلند می کرده. صراحتاً! حالا من که مجرّد...
خوابگاهشون هم توو محوطه ی مدرسه بود. روندم تا کنار دیوارش. دیوارا کوتاه بود اما "سنگ را بسته بودند و سگ را گشوده"؛ دستای کبودم نتونستن منو تا بالای دیوار برسونن...
رسیدم خونه، بنفش شده بودم!
2 نظرات:
سلام آره دیدم... یه مدتیه خیلی از وبلاگا رو فلّهای با این روشِ جدیدِ فیلتر میبندن... چه کنیم دیگه از این خونه به اون خونه میکنیم و لالایی میخونیم برایِ اژدهایی خفتهی درونمون... البته فعلن.
خوب کاری کردی اومدی بلاگاسپات، هرچند سکسی نیست D:
قشنگه !
عروس اضافی یافتی ، ما هستیم !
ارسال یک نظر